- سازمان دفاع از حقوق بشر احوازی با تعدادی از بازداشتیهای اعتراضات اخیر و خانواده آنها گفتگوهایی انجام داده که در قالب گزارش در پی می آید. بخش اصلی روایات از زبان ماجد، مرد عرب احوازی است که نام او را برای حفظ امنیتش تغییر داده ایم. وی آنچه در بازداشت و بعد از آن بر او گذشته را برای ما بازگو کرده است.همچنین نظرات تخصصی دکتر م.ه. روانشناس ساکن ایران که نام او را نیز برای حفظ امنیتش به اختصار نوشته ایم؛ درباره اثرات و پیامدهای اینوع بازداشت و شکنجه ها بر زندگی افراد جویا شده ایم.
- در جست و جوی عزیزان
اینجا هر روز جمعیتی از ساعت ۴ صبح در نوبتند و به انتظار باز شدن در! حتی بعضی شان شب را نیز جلوی همین در به صبح می رسانند. اینجا خیابان پهلوان کیانپارس یکی از محلههای بالانشین شهر احواز است اما اکثر افرادی که مقابل در دادگاه انقلاب منتظرند، از قشر متوسط و ضعیف جامعه و ۹۰ درصدشان از مردم عرب اند!
در پی قتل ژینا(مهسا) امینی و آغاز اعتراضات سراسری در شهریور ۱۴۰۱، حالا اینجا شلوغ تر از همیشه است.
جمعیت جلوی در مضطرب و نگران، سردرگم و حیران، منتظرند. تعدادی از مادران و پدران اشک می ریزند و زاری میکند.
میگویند برخی از بازداشتیهای اعتراضات اخیر یا فعالان مدنی، فرهنگی یا سیاسی را این جا می آورند و بعد به زندان مرکزی اهواز (زندان شیبان) منتقل میکنند. همه در جست و جوی عزیزانشان و کسب اطلاع از سرنوشتشان هستند. اما برخورد مأموران و پرسنل دادگاه طبق معمول با مردم توهین آمیز و خشن است.
برخی از خانواده ها می گویند یک ماهی از بازداشت فرزندنشان گذشته اما هنوز قرار وثیقه صادر نشده است. چند خانواده بعد از روزها انتظار و تحمل انواع توهین و تحقیرها موفق شده اند قاضی را ملاقات کنند. قاضی به آنها گفته فرزندانتان حداقل دو ماه باید در بازداشت بمانند تا شاید بعد از آن برایشان تصمیمی گرفته شود.
چندی قبل برای یکی از جوانان بازداشتی قرار وثیقه ۷۰۰ میلیون تومانی صادر می شود اما خانواده قادر به تامین آن نبوده است. پدر وی هرچه التماس میکند که مستأجرم و ملکی از خود ندارم تا بلکه قاضی مبلغ وثیقه را کاهش دهد، بی فایده است. او از شدت استیصال به خارج از ساختمان می آید و درست جلوی در ورودی خود را از یک درخت حلق آویز میکند اما با بریدن طناب دار توسط وکیلی که در محل حضور داشته، از مرگ نجات می یابد.
- زندان شیبان احواز
زندان مرکزی احواز معروف به زندان شیبان در کیلومتر ۱۲ جاده احواز-مسجدسلیمان واقع شده است.
به گفته زندانیان وضعیت بهداشت در این زندان فاجعهبار است. کمبود آب آشامیدنی و آب شست و شو باعث ایجاد صف های طولانی برای دریافت آب و رفتن به حمام و توالت می شود. توالت هایی که از شدت کثیفی امکان استفاده از اکثر آنها وجود ندارد. فاضلاب زندان همیشه پر است و بوی تعفن در فضا پیچیده است.
از دیگر فجایع زندان شیبان کیفیت غذای آن است. همین غذای بی کیفیت هم به قدری کم است که زندانیان همواره گرسنه می مانند.
زندانیان بخش امنیتی از درمان محرومند. اگر زندانی سیاسی از بیماری مزمنی رنج ببرد باید ابتدا اداره اطلاعات با معالجه وی موافقت کند-که اکثرا نمی کند- و زندانی حتی درصورت وخامت حالش حق خروج از بند را ندارد.
در سلول های انفرادی گاهی ۴-۵ نفر نگهداری میشوند در حالیکه سنگ توالت در همین فضا و تنها با یک تیغه ی یک متری از محل نشستن زندانی ها جدا شده است.
اگر بخواهم از روش های تنبیه و شکنجه زندانیان، زنجیر کردنشان به نرده های آهنی در زیر آفتاب سوزان احواز، شیوع بیماری های مختلف پوستی، فحش و ناسزا توسط مأموران و پزشک زندان، عدم وجود سیستم سرمایش و گرمایش، شمار بالای زندانیان چند برابر ظرفیت واقعی زندان، کف خوابی، محرومیت از حق ملاقات و …بگویم، ناگزیرم تمام گزارش را به نقض گسترده حقوق زندانیان در این زندان اختصاص دهم، حال آن که موضوع اصلی گزارش، زندان شیبان نیست. اما برای درک بهتر گزارش حاضر، لازم است تا حدودی بدانید زندان شیبان چجور جایی است!
- پس از بازداشت
ماجد، مرد عرب احوازی که نام او را برای حفظ امنیتش تغییر داده ایم، روایتش از آنچه بر او در بازداشت و بعد از آن گذشته را برای سازمان دفاع از حقوق بشر احوازی بازگو کرده است.
پس از ضرب و شتم ما را به زندان شیبان منتقل کردند. در سالنی که ظرفیتش ۱۵ نفر بود، ۳۴ نفرمان را جا دادند. گوشی هایمان در اختیار بازجوها بود. آنها با فحاشی و الفاظ رکیک رمز گوشی هایمان را می خواستند. اگر کسی مقاومت نشان میداد، بازجو تهدیدش می کرد که مادر و خواهرت را به اینجا می آوریم و جلوی چشمت به او تجاوز می کنیم. اکثر کسانی که با من در یک سالن بودند، به خاطر انتشار چند استوری یا یک پست اینستاگرام دستگیر شده بودند. برخی هم فعالان مدنی و فرهنگی و یا بازداشتی های قیام های قبلی بودند که دوباره احضار و بازداشت شده بودند. من را هم به خاطر نشر چند استوری در انتقاد از نظام بازداشت کرده بودند.
تعدادی از بازداشتی هایی که به جرم انتشار استوری یا پست اینستاگرام نزد قاضی برده شده اند؛ می گویند، قاضی به آنها گفته: محال است این مطالب را خودتان نوشته باشید! دروغ می گوید! شما حتما از خارج از کشور خط گرفته اید.
- «عبدالله عبدالله» کیست؟
ماجد می گوید شاید بهتر باشد بپرسید «عبدالله عبدالله» چیست؟ یا کجاست؟
یک روز ریختند توی سالن و به همه مان چشم بند و دستبند زدند و ما را به محوطه زندان برده و سوار ماشین کردند.
بعد از طی مسافتی نسبتا طولانی ماشین متوقف شد. درست نمیدانم چه مدت در مسیر بودیم اما حدس میزنم مارا به احواز، در جایی حوالی چهارشیر یا کیانپارس برده باشند. البته این فقط یک حدس است.
با دستان و چشمان بسته ما را وارد ساختمانی کردند و هر کدام از ما را در یک سلول انفرادی انداختند. طی این جابهجاییها و روزهای بعد از آن متوجه شدم که سه نفر در این زندان مخفی حضور دارند که نام هر سه «عبدالله» است و به همین دلیل آنجا بین زندانیان به «عبدالله عبدالله» معروف شده است.
دستها و چشم های زندانیان فقط هنگام غذا خوردن و ورود به دستشویی باز می شد اما با این حال هرگز چهره زندانبان ها را ندیدهاند. آنها کاملا توجیه شده بودند در لحظاتی که چشم بند ندارند، هرگز رویشان را برنگردانند یا سرشان را حرکت ندهند.
ماجد میگوید: یکی از «عبدالله ها» غذا را داخل سلول می آورد و من باید رو به دیوار، سر پایین و کاملاً چسبیده به دیوار می نشستم. غذا را جلویم میگذاشت بعد دستها و چشمانم را باز میکرد. تنها از گوشه چشم چند باری توانستم پاهای «عبدالله» را ببینم.
دستشویی رفتن هم به همین منوال بود و به هیچ وجه امکان دیدن چهره زندانبانان یا حتی مکانی که در آن بودیم وجود نداشت. بعضی زندانیان می گویند در دقایقی که برای صرف غذا یا ورود به توالت چشم بند نداشته اند و اشتباها سرشان را حرکت داده اند، به شدت مورد ضرب و شتم زندانبان قرار گرفته اند؛ حتی قبل از آن که موفق شوند چهره وی را ببینند.
نکته جالب توجه در این زندان مخفی آن است که جز در موارد فوق به هیچ وجه زندانیان مورد ضرب و شتم قرار نمی گرفتند، کیفیت و کمیت غذا و بهداشت توالتها مطلوب بوده و اصلا قابل قیاس با شرایط زندان شیبان نبوده است.
- آغاز کابوس
زندانیان هیچ تصوری از مکان و زمان نداشتهاند. حتی تصویر دقیقی از سلول انفرادی که در آن بوده اند هم در ذهن ندارند چرا که تمام مدت با چشمان و دستان بسته در آنجا بوده اند.
ماجد میگوید: «عبدالله» در سلول را باز کرد و گفت: بیا بیرون!
به سمت صدا رفتم. لباسم را گرفت و به دنبال خود کشید. بعد رهایم کرد و گفت: برو ! گفتم: کجا؟ گفت: برو، نپرس!
به یاد مادربزرگ مرحومم افتادم که نابینا بود و سعی کردم حرکات او را تکرار کنم. گامهای کوچک و آرام بردارم و … اما عبدالله فریاد زد: بدو!
از اینکه کجا هستم؟ اطرافم چگونه است؟ چطور با چشمان و دستان بسته بدوم؟ به شدت دچار ترس و اضطراب شده بودم.
طی این شکنجه بسیاری از زندانیان با دیوارها، ستونها، چارچوب درها برخورد یا از چند پله سقوط کرده و آسیب دیده بودند. به طور روزانه تک تک زندانیان تحت این نوع شکنجه قرار میگرفتند.
پس از آن که با تن و روانی خسته و زخم خورده به سلول بازگردانده می شدند، نوبت به شکنجه بعدی میرسید ناگهان از بیرون سلول صداهایی به گوش میرسید: صدای باز و بسته شدن درهای آهنی، صدای ناله، صدای گریه، صدای ضجه، صدای کتک زدن، صدای جیغ، صدای همهمه، صدای ضربات نامعلوم، صدای حرف زدن های نامفهوم، مدتی سکوت و باز صداهای دیگری از همین نوع!
زندانیانی که اکنون به قید وثیقه آزاد شده و با ما گفت و گو کرده اند هنوز هم نمیتوانند بگویند که چه میزان از این صداها واقعی و چه میزان غیرواقعی بوده است. هنوز هم نمیدانند آیا این وقایع یا بخشی از آنها در آن زندان مخفی و در پشت دیوار سلول هایشان در حال رخ دادن بوده یا فقط صداها برای به وحشت انداختن آن ها پخش می شده؟! برخی زندانیان هم معتقدند که بخشی از آن صداها واقعی و بخشی هم صداهای ضبط شده بوده است.
- حس «آزادی» در زندان شیبان و «شکنجه سفید» در زندان سوئد
ماجد میگوید: روزی که از «عبدالله عبدالله» داشتند مرا به «زندان شیبان» بازمی گردانند، حس «آزادی» داشتم!
پس از بازگشت به زندان شیبان فهمیدم که من فقط چهار روز در آن شکنجه گاه مخوف بوده ام در حالی که برایم یک عمر گذشته بود.
زندانیان دیگر به من گفتند چون جرم تو سبک و در حد چند استوری بوده چهار روز نگهت داشتند اما افراد ممکن است تا یک ماه یا حتی بیشتر هم آنجا بمانند و بعد اضافه میکند: «فکر نکنم کسی بیشتر از یک هفته آن جا دوام بیاورد و دیوانه نشود».
اصطلاحا به این نوع شکنجه ها که روح و روان شخص را هدف قرار میدهد، «شکنجه سفید» می گویند. شکنجه سفید با این هدف بکار گرفته می شود که «هویت شخص زندانی» را تخریب کند و زندانی از نظم خویش خارج و از خود تهی گردد. درگیر شدن زندانی با خود و روان خود آن هدفی است که از پی این شکنجه روانی دنبال میشود.
به تازگی مجید نوری فرزند «حمید نوری» که به دلیل دست داشتن در اعدام زندانیان در سال ۶۷ در سوئد به حبس ابد محکوم شده در گفت و گو با خبرنگار انصاف نیوز گفته است که پدرش در زندان سوئد «شکنجه سفید» می شود.
مجید نوری گفته: سِروِ نامنظم چای و پخش شبکه های تلویزیونی به زبان سوئدی و نه به زبان فارسی، مصداق «شکنجه سفید» است.
همچنین داماد خانواده نوری در این مصاحبه می گوید: «ما جدیدا متوجه شدیم راجع به نوع طبخ غذایی که آقای نوری دوست دارند، رعایت نمی کنند».
بعلاوه مجید نوری ریکاوری تلفن همراه پدرش را برای حصول مدارک و مستندات، ناقض حریم شخصی خوانده و اضافه می کند: «از دید حقوق بشری پدر خیلی شرایط درامی دارند».
- پایان کابوس یا آغاز کابوسی دیگر؟!
پس از دو ماه بازداشت، ماجد مدتی قبل به قید وثیقه آزاد شد. خانوادهاش با خوشحالی به استقبالش رفته و او را به خانه آوردند اما پس از گذشت حدود یک ماه، ماجد که شغل آزاد دارد؛ همچنان خانه نشین است. نمی تواند سرکار برود، از صدای زنگ در خانه، زنگ تلفن، صدای تلویزیون، صدای باز و بسته شدن در، صدای بازی و فریاد فرزندانش از جا می پرد و به شدت مضطرب و پریشان می شود. ماجد می گوید: «حال خوبی ندارم. عصبی و پرخاشگر، مظطرب و نگرانم، هر صدایی مرا به وحشت میاندازد. با این حال و روحیه نمیتوانم کار کنم».
- فراتر از شکنجه سفید
در گفت و گو با دکتر م.ه. روانشناس سلامت که نام او را برای حفظ امنیتش به اختصار آورده ایم، درباره شکنجه سفید و اثرات آن پرسیدیم. دکتر م.ه. معتقد است آنچه برای ماجد و هم بندانش رخ داده شکنجه ای فراتر از شکنجه سفید است چرا که افراد بطور همزمان تحت شکنجه های روحی و روانی و شکنجه های جسمی قرار گرفته اند .
از یک سو بواسطه ی بستن چشمها ، راه بردن و دواندن آنها در شرایط غیر دیداری و برخوردشان با اجسام و حتی افتادن از بلندی بشکل غیرمترقبه، قطعا دچار صدمات جسمی شده اند و از سوی دیگر استیصال و عدم آگاهی در مورد لحظات پیش رو که کاملا غافلگیرانه بوده است، آنان را دچار صدمات روحی کرده است.
به همین دلیل معتقدم از شیوه ی همزمانی شکنجه ی روحی و جسمی علیه این عزیزان استفاده شده است .
در این شیوه شکنجه یا شیوه های مشابه آن شخص دچار مجموعه ای از احساسات منفی، بهم خوردن بافت ذهنی و آگاهی، ایجاد ترس های آموخته شده در طول بازداشت و در نهایت موجب بهم خوردن تعادل روحی و روانی شدید شده که در خود فرورفتگی ذهنی و گاها جسمی را بهمراه خواهد داشت.
تمام اینها می تواند باعث بیماری های شدید روحی و روانی از جمله افسردگی، اضطراب فراگیر، اضطراب اجتماعی، فوبیاهای خاص مثل ترس مفرط از تاریکی و ارتفاع، احساس عذاب یا خطر یا عدم امنیت مداوم، پایین آمدن عزت نفس، احساس حقارت و خودکم بینی، مشکلات خلقی مانند پرخاشگری های آنی و یا حتی طولانی مدت، اختلالات تنگی نفس و تپش قلب و تنش های عضلانی شود.
اینوع شکنجه ها حتی می تواند منجر به بیماری های روان تنی شود یعنی بیماری هایی که شخص به خودی خود مشکلات جسمی ندارد ولی بدلیل بوجود آمدن تنش ها و آسیب دیدن روح و روانش، درد های جسمی را تجربه می کند.
- چگونه کمک کنیم؟
فرد شکنجه دیده بر اثر این فشارها دچار اختلال در خواب و عدم تمرکز برای انجام فعالیت های روزمره شده و احیانا تمایل به قطع روابط با دیگران دارد و در نتیجه کار کردن در محیط کار نیز برایش سخت یا ناممکن می شود.
ممکن است شخص شکنجه دیده برای فرار از این اختلالات و مشکلات به خودکشی فکر کند.
خانواده و دوستان قابل اعتماد و نزدیک میتوانند شرایط امن روحی و روانی را برای وی از لحاظ ارتباطات، رفت و آمدها، محیط آرام بخش و برطرف کردن صداهای نابهنجار ایجاد کنند .
همچنین خانواده و دوستان صمیمی با گوش دادن فعال -شنونده بودن- ، اظهار نظر نکردن های عامیانه، غیر علمی و غیر دوستانه، برهم نزدن خلوت فرد، پذیرش احساسات منفی و ترس های فرد هرچند که برای سایرین قابل درک نباشد؛ با ایجاد احساس همدلی می توانند به وی کمک شایانی کنند.
دکتر م.ه. اضافه می کند: کمک گرفتن از روانشناس و روانپزشک معتمد و جلسات مشاوره ی منظم همراه با دارو درمانی قطعا نقش بسیار مهم و اثرات مثبتی در بهبود روحیات شخص آسیب دیده و پشت سر گذاردن احساسات نابهنجار و آسیب های ناشی از این شکنجه های ناجوانمردانه خواهد داشت .
✍️ Rosa Sabetnia